نقاشی و هنرمندی (با تاخیر منتشر شده )

امروز 8 بهمن 1395

خیلی روز شیرینی بود برا هردو مون. یه رول کاغذ الگو آوردم و به یه طرف دیوار اتاقت چسباندم. بعد هم با کاغذ نصف اتاقت رو فرش کردم. مداد رنگی و پاستل هم ریختم جلوت. اولش یک کمی روی کاغذ با پاستل ها خط خطی کردی و بعد دیگه توجه نکردی. رفتیم خونه آقاجون بعد از چهار ساعت که برگشتیم لحظه ی شیرین ماجرا شروع شد: پاستل آبی رو و ردایی و بعد روی سرامیک جلوی در خط کشیدی، بعد روی سطل آشغال امتحانش کردی، کمد و دیوار و چهار چوب فلزی در و سرسره و موکت اتاقت و البته شلوار بابا، بقیه جاهایی بود که رنگ دادن پاستل رو روشون امتحان کردی. و شیرین تر اینکه هر خط کوچکی که رو دیوار میکشید بر میگشتی به من و بابات نگاه میکردی و میگفتی به به.همین آزمایش گری رو برای صدای  مضراب بلز: روی موکت، کارتن اسباب بازی، خود بلز و کاسه ی پلاستیکی اسباب بازی ها امتحان کردی. جالب ترین قسمت برای من این بود که بعد از امتحان صدای مضراب روی موکت و کارتن و بلز، کاسه ی اسباب بازی هات رو خالی کردی و روی اون هم امتحان کردی.

همه ی این کارها رو کاملا خود انگیخته انجام می دادی و من و بابات فقط نظاره گر بودیم. من دوستت دارم خدا هم دوستت داشته باشه. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.