خاطرات روز دنیا اومدن (آقا محمد) قسمت اول

صبح روز14 فرودین ماه، از خواب بیدار شدم و دیدم نع از اومدن مهمون جدید خبری نیست که بماند هییییچ علامتی هم مبنی بر اینکه قراره امروز بیاد موجود نیست. با اینکه با خودم فکر میکردم طبق سونوی آنومالی که معمولا دقیق ترین تاریخ زایمان طبیعی رو میده، باید امروز مهمون مون بیاد.

 از طرفی هم از لحاظ ذهنی و روانی هییییچ تمایلی به اومدن نی نی نداشتم. چون، یه پروژه ای رو باید تموم میکردم و به اداره مون تحویل میدادم. من بخش اصلی و اساسی پروژه رو توی بهمن و اسفند انجام داده بودم اما چون خود اداره فرصت داد قرار شد تحویل نهایی پروژه پایان هفته ی دوم فروردین ماه باشه. من که بخش اصلی کار رو انجام داده بودم برآورد کرده بودم مابقی کار کلا 8 ساعت زمان مفید میبره، بنابراین گذاشتم که تعطیلات و مهمونی و مهمون بازی تموم بشه و بعد کار رو تموم  کنم و تحویل بدم و  روز چهاردهم فروردین میخواستم بشینم پای لب تاپ و اون کار رو تموم کنم. برای همین اصلا تمایلی نداشتم که نی نی بیاد و در واقع دوست داشتم پروژه رو تحویل بدم و بعد نی نی بیاد و انتظار هم داشتم نی نی اینو بفهمه