توجه به منبع صدا در ابتدا ماه سوم

چند روز پیش آقاجون با مادر جون و خاله فرشته رفتن مشهد. آقاجون امروز زنگ زده و میگه میخوام با سید حسین صحبت کنم. میگم آقاجون اون که هنوز حرف نمیزنه. میگه عیب نداره میخوام صحبت کنم. گوشی رو میذارم نزدیک گهواره. من و بابایی دو طرف گهواره ات ایستادیم و تو داشتی به اسباب بازی های بالای گهواره ات نگاه میکردی و حسابی با آنها مشغول بودی. آقاجون داشت شه با وفا ابوالفضل رو میخوند. در کمال تعجب من و بابایی ی دفعه دیدیم تو نگاهت رو از اسباب بازی های بالای گهواره به طرف تلفن چرخوندی و تا آقاجون این شعر رو میخورد تو از گوشی چشم بر نداشتی. تو تازه دو ماه و یه هفته ای و من وقتی اینا رو میبینم همیشه به این فکر میکنم که خداوند چه ظرفیت‌هایی عجیبی در وجود نوزاد آدمی گذاشته که هر نوزاد به دقت به اطرافش نگاه میکنه و میخواهد که جهان رو بشناسد.  

پسرکم!تو این روزا خیلی ناز و خوردنی شده ای. وقتی با اون چشمهای کاملا هوشیار و کنجکاو به من خیره میشی، ترس و وحشتم میگیرم. ترس از اینکه بتوانم تو واستعدادهایی که خدا در وجودت قرار داده را  قدر بدانم و بتوانم حقتان را ادا کنم و از تو انسانی متعادل و خدایی بسازم. انشاالله

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.