نوشتن در وبلاگ

 بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، و حساب و کتاب، تصمیم گرفتم یادداشت هایم برای تو را را در محیط وب بنویسم. البته هنوز توی انتخاب اسم وبلاگ موندم اما در مورد اون هم همین روزها به نتیجه خواهم رسید. منتظرم خدا یه اسم مناسب به ذهنم بیاره. 

امروز یک ماه از روز بزرگ میگذرد. روز زایمان من، روز قشنگ تولد تو. میدانم یادداشت هایم جاودانه نخواهد بود و شاید تنها کاربردشان مثلا این باشه که تو بعدها یک روزی نگاهی به اینها بیاندازی و بگویی مادر چقدر حوصله داشته. اما من می خواهم بنویسم چون حیفم میآید خاطراتم فقط در ذهنم بماند. 

دیشب با پدر حمامت کردیم. بابایی وان رو با پارچ آب آورد تو اتاق خواب و با حوصله آب ریخت تا من ماساژت بدم و بشورمت.  از وقتی تو به دنیا آمدی بابایی هم چشمه های جدیدی از وجود مهربانش رو داره به ما نشون میده. البته امروز یه خاطرت خوب  دیگه هم با بابات داشتیم...

جالب است که من اینقدر به تو علاقه دارم میتوانم ساعتها بنشینم و از مهرم به تو، برای همه ی جهان بگویم. در جایی خواندم که در یک حدیث قدسی آمده: خداوند فرموده من نام رحم زن را از رحمت خودم مشتق کرده ام... سید حسینم، عزیزم:  

با این که الان دقیقا یک ماه از تولد تو میگذرد اما هنوز  گیجم. گیج روز زایمانم. روز دنیا آمدنت.


پی نوشت، این یادداشت رو قبل از تاسیس وبلاگ نوشته بودم. به تاریخ همون روز نوشتنش، اینجا منتشرش کردم.

این روز ها هم می گذرد... همراهان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.