مطالعه ی کتاب، علاقه به یادگیری حروف الفبا،

اتاقت رو چند ماهی میشه که به طور کامل جدا کردیم. اما خب اگه بخوام دقیق بگم الان سه ماهه که تو با اسباب بازی ها و تو اتاق اسباب بازی ها میخوابی و ما تو اتاق خواب خودمون و به قول تو اتاق بابا.

به شدت تربیت پذیر و انعطاف پذیر هستی و این منو وادار میکنه همه چیز رو بزارم کنار و فقط و فقط به استفاده از همین لحظات و فرصت‌ها بپردازم.

اعداد 1 تا 10 انگلیسی رو میشناسی و میخونی و همین طور حروف انگلیسی رو به طور کامل بلدی که بخونی و شعر abcرو کامل بلدی.

اما اعداد فارسی رو بلد نیستی و از حروف فارسی فقط آ ب ع م رو یاد داری.

این روزها با خمیر بازی حسابی مشغول میشی و کارت های حروف الفبا برات جذاب هستن. 

از علاقه ات به مطاله ی کتاب و خواندن هم که دیگه نگم. تصاویر  کتاب دانستنی های شگفت انگیز اقیانوس رو کامل بلدی. اسم بعضی از کتاب هات رو میدونی و تا وقتی که منتظری شیر قبل از خوابت گرم بشه، کتاب برمیداری و مطالعه میکنی.  و هر چی نوشته میبینی می پرسی اینجا چی نوشته؟

بهت میگم تو عشق منی. به من جواب میدی خودت عقش منی. 

خیلی دوست داری مامان یا بابا باشی و من و یا بابات سید حسین...

به من میگی تو حسین باش. و بعد فورا صدام میکنی حسین... وقتی میگم بله میگی بگو دان (جان ).

شعر هم که هر چی یاد داشتم از حفظ میخونی و من مجبورم شعر های جدید یاد بگیرم و یادت بدم. حتی چند تا غزل و تصنیف هم بلدی و  دو سه روز هست که به محض سوار ماشین شدن میگی بابا ای مه من رو بزار


تو، خنده، دنیا؛ من، تو، اینجا

باز هم باران  و باز هم از آن باران های دوست داشتنی. از وقتی تو به دنیا آمده ای، این سومی بار است که این جوری میباره.  الان ساعت ۲.۵ نصف شبه، تو مثل فرشته ها خوابیده ای و من به تو فکر می کنم.

به تویی که با آمدنت، رزق ها و برکات زیادی برایم اوردی که کم کم برایت خواهم گفت.

تویی که این روزها، اخمت می کنم می خندی، نازت می کنم می خندی، نوازشت می کنم می خندی و البته گاهی کنار همه ی اینها، ذوق هم می کنی. انگار خنده همه ی دنیای توست و تو از این دنیا فقط خنده را می شناسی... و با این خنده ی دلنشین و دوست داشتنی و چشم های گرد و صورت تپل، این روزها شده ای همه ی دنیای من. 

عزیزم از بعد از واکسن دو ماهگی خواب شبت به هم ریخته، قبل از اون شبها ساعت ۱۰ یا ۱۱ می خوابیدی و ساعت ۴ یا ۵ صبح برای شیر بیدار می شدی و بین این ساعات هم خودم برای شیر بیدارت می کردم که همون چشم بسته چند قلوپ می خوردی و به خوابت ادامه می دادی. روال هر شبت همین بود. اما از بعد از واکسن، چند شب ساعت ۳ خوابیدی، یه شب که ۵ صبح خوابیدی، یه شب چهار و تازه هر دو ساعت بیدار میشدی و یه عالمه شیر می خوردی. در صورتی که تا قبل این جوری نبود.روش حمام و ماساژ هم که تا قبل از این برای تنطیم خواب شبانه ات استفاده می کردم دیگه جواب نمی داد و بیشتر سرحالت میکرد تا خواب آلود. تنها مزیتش این بود که وقتی بعد از حمام می خوابیدی، طولانی می خوابیدی و عمیق و نه زود و فوری بعد از حمام. اما امشب دومین شبی است که زود خوابیدی؛ ۱۲.۵ و من امیدوارم که این روند ادامه دار بشه. 

دیگه اینکه از امشب تو رسما وارد چهار ماهگی شدی. 

سه ماه تمام با تو عشق کردم و حالا می روم که وارد ماه چهار بشوم...

اندر احوالات دوست داشتنی کوچولوی ما

احوالات تو در این روزها بیش از حد خوردنی و دوست داشتنیه. یکی از خوردنی ترین حالاتت، دیروز بود.

تو خواب بودی و من از توی هال اومدم بهت  سر بزنم. بدون کوچکترین صدایی وارد اتاقت شدم و بالای سرت ایستادم. تو انگار حضور مرا احساس کردی چرا که چشمهایت را یک ان باز کردی و نگاهم کردی، من به تو لبخند زدم، تو با اون دهان بی دندون، با یه لبخند بزرگ جوابم رو دادی و بعد دوباره چشمهایت را بستی و به خواب عمیقت ادامه دادی. همین.

میوووووو

این روزها بزرگترین تفریح این است که من بگویم میووووو و تو بخندی. 

قهقهه در خواب

۵۸ دقیقه ی بامداد ۲۸ آبان ۱۳۹۴

 پسرک من امشب، همین چند دقیقه ی پیش، برای اولین بار در خواب بلند قهقهه زدی. نه اینکه ذوق کنی یا لبخند بزنی، نه، دو بار بلند بلند قهقه زدی و انگار داشتی در آسمانها با فرشته ها قایم موشک یا بالا بلندی بازی میکردی... کاش میتونستم صدای خنده ات رو ضبط کنم و داشته باشم.

پسرکم هربار که به تو شیر میدهم یاد همه ی مادرانی میافتم که از شدت فقر و بی غذایی  و یا به هر دلیل دیگری شیر نداشته اند... از جمله رباب مادر حضرت علی اصغر  در بعد ازظهر عاشورا.

هر بار که به راحتی و رفاهی که دارم توجه و فکر میکنم، به همه ی مادرانی فکر میکنم که این راحتی را ندارند و میخواهند فرزندشان، فرزند دلبندشان را رشد بدهند و بزرگ کنند. 

خدایا میشود لطفا لااقل به مادران، وسعت رزق و روزی بدهی؟ چیزی از گنجینه ی آسمانها و زمینهایت کم نمیشود که. من می دانم تو انسان را در رنج و سختی آفریده ای اما این رنج خیلی طاقت فرساست که مادری بچه ای داشته باشد که فقط با شیرش  زنده می ماند و آنوقت غذایی نداشته باشد که بخورد تا شیرش بیایید و نوزادش سیر شود و آرام بگیرد.