اندر احوالات دوست داشتنی کوچولوی ما

احوالات تو در این روزها بیش از حد خوردنی و دوست داشتنیه. یکی از خوردنی ترین حالاتت، دیروز بود.

تو خواب بودی و من از توی هال اومدم بهت  سر بزنم. بدون کوچکترین صدایی وارد اتاقت شدم و بالای سرت ایستادم. تو انگار حضور مرا احساس کردی چرا که چشمهایت را یک ان باز کردی و نگاهم کردی، من به تو لبخند زدم، تو با اون دهان بی دندون، با یه لبخند بزرگ جوابم رو دادی و بعد دوباره چشمهایت را بستی و به خواب عمیقت ادامه دادی. همین.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.