بزرگ آقا ...

 همین اول بگم عنوان خیلی ربطی به چیزهایی که می خوام بنویسم نداره اما به جهت اهمیتش برای تمرینات رفتاری ام نوشتمش. 

از وقتی تو به این دنیا آمده ای، من در مرخصی ام. نه اینکه فقط سر کار نرم، نه؛ از لحاظ فکری و امور شخصی ام هم تعطیلم . انگار همه ی هستی داره به من می گه نگران هیچی نباش و فقط به فرشته ای کوچکی فکر کن که به خانه ات به مهمانی آمده. در نتیجه از روزی که به دنیا آمده ای، فقط به تو شیر میدهم، تر و خشکت میکنم، خوابت را  تنظیم میکنم، و  به اموراتت رسیدگی میکنم تا تو فرشته کوچولوی آسمانی، به زندگی زمینی ات خو بگیری. به امورات رسیدگی میکنم و احساس میکنم در جای خاصی از تاریخ ایستاده ام: روزهای خاص و خاطره انگیز اولین بار مادر شدن...


*** از آن روز و آن شب، انگار آدم دیگری شده ام و انگار دیگران هم آدم های دیگری شده اند. احساس میکنم همه عوض شدیم. نمی دانم چرا با اینکه آدم های دور و برم همه همان آدمهای سابقند اما انگار چشمهایم تازه باز شده اند و دارم ابعادی از وجودشان را می بینم که تا به حال ندیده ام. 

*** این روزها دارم به برکت نوع ارتباط های جدیدی که گرفته ام، به پیشنهاد و زحمت ساجده فیلم شهرزاد را میبینم و به این فکر میکنم که چقدر جای کسی مثل بزرگ آقا در زندگی ام خالی بوده. کسی که در اتفاقات بزرگ و تلخ و واقعیات و مراحل خاص هر دوره از زندگی ام، هوای دل و روحم را داشته باشد و با بیان و کلام و حرفهای شیرین و دلپذیرش، کمکم کند آنچه را که نمی توانم تغیر دهم بپذیرم. (سکانس صحبت بزرگ آقا با شیرین برای ازدواج مجدد شوهرش ). 

من می تونم برای بقیه این جوری باشم؟ یه بیان نرم و دلنشین بدون عقده های خودم و فقط با در نظر داشتن نیازهای طرف مقابل؟

*** این روزها به برکت فراغتی که از تولد سید حسین و ماندن در خانه به دست آورده ام، کارهایی را میکنم که سالها بود می خواستم تجربه شان کنم: کیک پختن، نان پختن، وبلاگ نویسی و با خیال راحت خانه داری و به امور خانه رسیدگی کردن. 

*** بعد از واکسن دو ماهگی، دیشب سومین شبی  بود که ساعت ده شب و بدون گریه و بی قراری خوابیدی. اون هم به برکت روش تنظیم خواب نوزادان: سر ساعتی که دوست دارم بخوابی لامپ اتاق را خاموش، فضای خانه را کاملا آرام و بی سر و صدا،  موسیقی صدای آب پخش می کنم، بدون حرف زدن  نوازشت می کنم و  صد البته  بعد از نیم تا یک ساعت خواب عمیق و آرام تو شروع میشه. البته شب اول یک ساعت و نیم طول کشید و دیشب ۴۰ دقیقه. اما بالاخره خوبی اش این است که تا صبح فردا ساعت ۱۰ یا ۱۱ صبح می خوابی و فقط هر یک ساعت و نیم یک بار برای شیر بیدار می شوی. البته ساعت ۱۲ شب تا ۶ صبح فقط یک بار بعد ۳ یا ۴ ساعت بیدار میشی اما قبل و بعد از ساعت۱۲ فاصله ی شیر خوردنهات همون یک ساعت و نیمه. نکته ی جالب اینه که توی جستجوها نوشته بود که باید حداقل تا سه شب به این روش پافشاری کنید تا نوزاد شب رو بفهمه و به اون ساعت خوابیدن عادت کنه. منظور از پافشاری این بود که حتی اگه سر حال بود و می خواست حرف بزنه باهاش حرف نزنی و فقط نوازشش کنی تا بخوابه. با اینکه روش سختی بود چون تو اون ساعات، تو کاملا سرحال بودی و می خواستی و منم می خواستم باهات حرف بزنم اما به صلاحت بود برای تنظیم خوابت جلوی خودمو بگیرم و فقط کنارتو دراز بکشم و نوازشت کنم.تنظیم خواب به این خاطر اهمیت داره که خواب، تاثیر مهم و زیادی بر رشد نوزادان داره.

*** حالا که شبا خوب  و زود میخوابی، بعد از سه ماه تصمیم جدی گرفتم تا از این فرصت و فراغتِ بودن در خانه، برای انجام بعضی کارهای شخصی مثل کتاب و  مقاله استفاده کنم. خدایا کمکم کن و تنهایی هایم رو پر بار کن. تنهایی هایم را با خودت پر کن و منو پر بار کن. آمین.

تو، خنده، دنیا؛ من، تو، اینجا

باز هم باران  و باز هم از آن باران های دوست داشتنی. از وقتی تو به دنیا آمده ای، این سومی بار است که این جوری میباره.  الان ساعت ۲.۵ نصف شبه، تو مثل فرشته ها خوابیده ای و من به تو فکر می کنم.

به تویی که با آمدنت، رزق ها و برکات زیادی برایم اوردی که کم کم برایت خواهم گفت.

تویی که این روزها، اخمت می کنم می خندی، نازت می کنم می خندی، نوازشت می کنم می خندی و البته گاهی کنار همه ی اینها، ذوق هم می کنی. انگار خنده همه ی دنیای توست و تو از این دنیا فقط خنده را می شناسی... و با این خنده ی دلنشین و دوست داشتنی و چشم های گرد و صورت تپل، این روزها شده ای همه ی دنیای من. 

عزیزم از بعد از واکسن دو ماهگی خواب شبت به هم ریخته، قبل از اون شبها ساعت ۱۰ یا ۱۱ می خوابیدی و ساعت ۴ یا ۵ صبح برای شیر بیدار می شدی و بین این ساعات هم خودم برای شیر بیدارت می کردم که همون چشم بسته چند قلوپ می خوردی و به خوابت ادامه می دادی. روال هر شبت همین بود. اما از بعد از واکسن، چند شب ساعت ۳ خوابیدی، یه شب که ۵ صبح خوابیدی، یه شب چهار و تازه هر دو ساعت بیدار میشدی و یه عالمه شیر می خوردی. در صورتی که تا قبل این جوری نبود.روش حمام و ماساژ هم که تا قبل از این برای تنطیم خواب شبانه ات استفاده می کردم دیگه جواب نمی داد و بیشتر سرحالت میکرد تا خواب آلود. تنها مزیتش این بود که وقتی بعد از حمام می خوابیدی، طولانی می خوابیدی و عمیق و نه زود و فوری بعد از حمام. اما امشب دومین شبی است که زود خوابیدی؛ ۱۲.۵ و من امیدوارم که این روند ادامه دار بشه. 

دیگه اینکه از امشب تو رسما وارد چهار ماهگی شدی. 

سه ماه تمام با تو عشق کردم و حالا می روم که وارد ماه چهار بشوم...

اندر احوالات دوست داشتنی کوچولوی ما

احوالات تو در این روزها بیش از حد خوردنی و دوست داشتنیه. یکی از خوردنی ترین حالاتت، دیروز بود.

تو خواب بودی و من از توی هال اومدم بهت  سر بزنم. بدون کوچکترین صدایی وارد اتاقت شدم و بالای سرت ایستادم. تو انگار حضور مرا احساس کردی چرا که چشمهایت را یک ان باز کردی و نگاهم کردی، من به تو لبخند زدم، تو با اون دهان بی دندون، با یه لبخند بزرگ جوابم رو دادی و بعد دوباره چشمهایت را بستی و به خواب عمیقت ادامه دادی. همین.