شروع ترک شیر

16 مرداد 1396

 تمرین استفاده از  (عبارت به نظرت) به بابات میگی یک کمی جوجه بگیر برام به نظرت

با امروز 5 روز هست که شیر روزت رو تصمیم گرفتم قطع کنم. 

روز اول، سوم  و چهارم خیلی گریه و بی قراری کردی مخصوصا موقع خواب بعد ازظهر. اما روز پنجم بد نبودی 

از روز دهم هم که دوباره شروع کردی شیر روزت رو بخوری

که دیگه تصمیم خودم رو گرفتم و رفتم علی رغم میل باطنی ام صبر زرد گرفتم و تمام...

و شیر شبت رو هم شروع کردم به قطع کردن

آنقدر بهم سخت گذشته که اصلا یادم نمیاد چی باید بنویسم.  الان شدیده نیاز به خواب دارم .  


احوال خودم و زبان دوم و شناخت احساسات و ... (با تاخیر منتشر شده )

28 تیر ماه 1396

این روزها دارم کتاب حرکت از علی صفایی رو میخونم...

نوشتن کتابم و ورزش با اینکه همیشه توی اولویتهام هست اما با وجود این فسقلی همیشه فوریت های زیادی دارم... باید چه کار کنم؟

 کمک گرفتن از دیگران و نه کمک دادن به آنها در حالی که خودم گدای یه ذره وقتم. خدایا بهم وسعت وقت و خواب خوب روزی کن.

یه هفته دیگه مهمونهای عزیزی دارم...

کارهای ساختن طبقه پایین هم از بعد از ماه رمضان شروع شده و به خوبی داره پیش میره

و اما پسرمون

از دیشب شروع کردم که اتاقت رو جدا کنم. شب اول چندان موفقیت آمیز نبود. اما خب من به تو و خدایت ایمان دارم.

یکی دو روز هم هست که وقتی میخوام پوشک کنم فرار میکنی و این یعنی از پوشک بدت میآید و آماده ی همکاری هستی برای از پوشک گرفتن. 

یکی دو هفته هم هست که موقع جیشت رو اعلام میکنی.

زبان اول حتی در تطبیق ضمایر با فعل کامل و درست هست البته هنوز زمانها نه

زبان دوم هم ظاهرا موفقیت آمیز بوده: silly day, OK may, mamy day, وان تا تن، شناختن ایت 8

امروز تو مینی پارک حسین مختومی هیچ مراجعه ای به مامانش نداشت به عکس تو

 و دیروز که مامانش 3 ساعت باهاش نبود اصن یادش نبود...

دیروز توی هال بودی و من توی بهار خواب. صدا زدی مامان و دویدی سمتم اومدم پیشت میگم چی شده؟ میگی ترسیدم میگم از چی میگی صدا موتور. احساسات رو هم خوب میفهمی و بیان میکنی. امروز بهت میگم بریم باهام بازی کنیم، منو میبوسی و میگی من دوست دارم


نقاشی و هنرمندی (با تاخیر منتشر شده )

امروز 8 بهمن 1395

خیلی روز شیرینی بود برا هردو مون. یه رول کاغذ الگو آوردم و به یه طرف دیوار اتاقت چسباندم. بعد هم با کاغذ نصف اتاقت رو فرش کردم. مداد رنگی و پاستل هم ریختم جلوت. اولش یک کمی روی کاغذ با پاستل ها خط خطی کردی و بعد دیگه توجه نکردی. رفتیم خونه آقاجون بعد از چهار ساعت که برگشتیم لحظه ی شیرین ماجرا شروع شد: پاستل آبی رو و ردایی و بعد روی سرامیک جلوی در خط کشیدی، بعد روی سطل آشغال امتحانش کردی، کمد و دیوار و چهار چوب فلزی در و سرسره و موکت اتاقت و البته شلوار بابا، بقیه جاهایی بود که رنگ دادن پاستل رو روشون امتحان کردی. و شیرین تر اینکه هر خط کوچکی که رو دیوار میکشید بر میگشتی به من و بابات نگاه میکردی و میگفتی به به.همین آزمایش گری رو برای صدای  مضراب بلز: روی موکت، کارتن اسباب بازی، خود بلز و کاسه ی پلاستیکی اسباب بازی ها امتحان کردی. جالب ترین قسمت برای من این بود که بعد از امتحان صدای مضراب روی موکت و کارتن و بلز، کاسه ی اسباب بازی هات رو خالی کردی و روی اون هم امتحان کردی.

همه ی این کارها رو کاملا خود انگیخته انجام می دادی و من و بابات فقط نظاره گر بودیم. من دوستت دارم خدا هم دوستت داشته باشه. 


قطع شیر


بعد از شروع فرآیند ترک شیرت، امشب اولین شبی است که سرت رو بی دغدغه و بهانه گذاشتی روی بالشت و خوابیدی. 

خیلی خیلی خسته ام. میخوام آنقدر بخوابم که تلافی تمام این شبها در بیاد. شب رو روزهای سختی بود. اما مهم اینکه با خودم کنار اومدم و تو رو از شیر گرفتم. حالا غذا خوب میخوری و منم راحت شدم.

از دیروز شکلات خوردن رو شروع کردی و امروز برای اولین بار رسما تقاضا کردی برات چایی بریزم. امیدوارم روزهایت روزهایی پر از بندگی خدا باشند

پایان 22 ماهگی

28 تیر ماه 1396

این روزها دارم کتاب حرکت از علی صفایی رو میخونم...

نوشتن کتابم و ورزش با اینکه همیشه توی اولویتهام هست اما با وجود این فسقلی همیشه فوریت های زیادی دارم... باید چه کار کنم؟

 کمک گرفتن از دیگران و نه کمک دادن به آنها در حالی که خودم گدای یه ذره وقتم. خدایا بهم وسعت وقت و خواب خوب روزی کن.

یه مهدیه مهمونهای عزیزی دارم...

کارهای ساختن طبقه پایین هم از بعد از ماه رمضان شروع شده و به خوبی داره پیش میره

و اما پسرمون

از دیشب شروع کردم که اتاقت رو جدا کنم. شب اول چندان موفقیت آمیز نبود. اما خب من به تو و خدایت ایمان دارم.

یکی دو روز هم هست که وقتی میخوام پوشک کنم فرار میکنی و این یعنی از پوشک بدت میآید و آماده ی همکاری هستی برای از پوشک گرفتن. 

یکی دو هفته هم هست که موقع جیشت رو اعلام میکنی.

زبان اول حتی در تطبیق ضمایر  با فعل کامل و درست هست البته هنوز زمانها رو هیچ آگاهی نداری

زبان دوم هم ظاهرا موفقیت آمیز بوده: silly day,  OK may,  mamy day,  وان تا تن، شناختن  ایت 8

امروز تو مینی پارک حسین مختومی هیچ مراجعه ای به مامانش نداشت به عکس تو. و دیروز که مامانش 3 ساعت باهاش نبود اصن یادش نبود...

دیروز توی هال بودی و من توی بهار خواب صدا زدی مامان و دویدی سمتم اومدم پیشت میگم چی شده؟ میگی ترسیدم میگم از چی میگی صدا موتور. .. احساسات رو هم خوب میفهمی و بیان میکنی. امروز بهت میگم بریم باهام بازی کنیم، منو میبوسی و میگی من دوست دارم

8