دندون

19 آبان 97
پسرکم این روزها، بی گمان شیرین ترین روزهای من و تست. 7 آبان صاحب دو تا دندون خوشگل شدی. شب قبلش حسابی بی قراری کردی و من نمیدونستم علتش چیه. البته بی قراری های تو فقط اسمش بی قراری ست وگرنه اذیت کردن ندارد. کمی ناله میکنی، شیر که میخوری دو ساعتی میخوابی و بعد با ناله بیدار میشوی و این میشود بی قراری. حتی بی قراری هایت هم صبورانه هست.
یکی دو روز بعدش، اولین دست نوازشت را بر صورتم کشیدی و در حالی که چشم در چشم من بودی میخواست دماغم رو بگیری. همه ی این روزهایم شیرین هستند و بی گمان من حسرت رفتن این روزها را میخورم.
اولین هایت و به طبع روزهای شیرین من و بهتر بگویم خانواده ی چهار نفره ی ما هنوز تازه شروع شده. در عرض همین دو هفته، منو شناختی و وقتی منو میبینی واکنش نشون میدی و وقتی از پیشت میروم بی قرار میشوی. دوستت دارم موجود دو دندونی. هنوز در خواب میخندی اما در بیداری، خنده های بی دلیلت کم شده.
5 آذر
گو گو و هاااااااپو رو این روزها تمرین میکنی البته بدون اینکه معنی اینها رو بدونی و صرفا جهت بازی با لبهایت این کار رو میکنی.   با یویوی آویزان شده هم کلی مشغول میشی.

دندونی هم برات 8 آذر ریختیم البته زنم مهری زحمتش رو کشید.

از این روزهای سید حسین عزیزم:

پولیور: کولیور

کاشتم: کاریدم

کشتم: مردوندم 

و الان زمان براش سواله: مدام میپرسه آلان چه وقته مثلا امروزه یا فردا یا  دیشب...




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.