مشغول شدن با اسباب بازی

تو داری بزرگ میشوی. تو داری بزرگ میشوی و من از همین حالا دلم برای دستهای کوچکت تنگ میشود. از همین حالا دلم برای تن لطیف و ظرفیت تنگ میشود. آه ای خداآاااا

بابایی از بالای تخت برایت اسباب بازی هایت را آویزان کرده و تو آنقدر محو آنهایی که وقتی می خواهی بخوابی مجبورم جلو چشمهایت را بگیرم تا بتوانی بخوای.  یا وقتی گریه میکنی اگه آنها را ببینی ساکت میشوی و نگاهشان میکنی. گاهی هم به شدت با آنها حرف میزنی و میخواهی چیزی به آنها بگویی... من قربون اون دهنت برم

نظرات 1 + ارسال نظر
رها ماهرو جمعه 20 آذر 1394 ساعت 03:09 http://doorbiin.blogsky.com

چه متن قشنگ و روح نوازی فرستادی
لذت بردم
تو هم اگر دلت خواست به وبلاگ من سر بزن و نظرت را بگو خوشحال میشوم نظرت را بدانم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.