واسطه گری در آفرینش

25 آبان 94

نمی دانم پدر و مادر من دقیقا با چه نیتی واسطه ی آمدن من به این دنیا شده اند اما من واسطه ی دنیا آمدن تو شدم برای اینکه....

من واسطه ی دنیا آمدنت شدم چون فکر کردم من فقط یک واسطه ام، و تو قبل از آن که فرزند من باشی، بنده ی خدایی و اگر خدا نخواهد تو نخواهی آمد هر چند من بخواهم. این واسطه بودن و مشارکت در امر آفرینش، عجیب به بارداری  ام کرامت می بخشید  و باعث میشد من خودم رو جمع و جور کنم. 

اما این مسئله که من تنها یک واسطه بوده ام دلیل نمیشه وظایف و مسئولیت هایم را نسبت به تو انجام ندم. 

اما هدف تربیتی و دورنمای تربیتی ام برای تو اینه که جوری تربیتت کنم که بنده ی خوبی برای خدا باشی و دیگه این که کمکت کنم تا بتوانی تمام استعدادهای خدادادی ات را شکوفا کنی. کمکت کنم و به تمام استعداد هایت جامه ی فعلیت بپوشانم و هر که تو را میبیند یاد عظمت و مهربانی و بزرگی و قدرت خدا بیفته.

نکته ی دیگر هم که فکرم را خیلی مشغول میکند این نکته است که یکی از مامان های فامیل ما، وقتی بچه هاش انتظاراتش رو برآورده نمیکردن مدام بهشون سختی های دوره ی بارداری و دنیا آوردن و خرج هایشان را تذکر می داد. در حالی که من فکر میکنم من که تصمیم به بچه دار شدن میگیرم پس همه ی مسئولیت های را هم باید بپذیرم، و همان طور که از شیرینی های لذت میبرم تلخی های را هم تحمل کنم. نه اینکه لذت باردار بودن را ببرم و منت سختی ها را بر بچه ای بگذارم که خودش هیچ نقشی در به دنیا آمدنش نداشته. حتی اگر قرار است از سختی ها بنالم بهتر است پیش خود خدا بنالم. نه پیش خود بچه که او را هم دچار احساس شرم و گناه از بودنش بکنم. 

شاید هم این هم شانس ما دهه شصتی هاست که مادر امون نگاهشون به ما نگاه یه نیروی کار بوده و بس.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.