شروع حرکات ارادی دست، دست دراز کردن به سمت اشیا. جیغ زدن آوازی، آقاجون


امروز بلوز نارنجی رنگم را پوشیده بودم. وقتی داشتی شیر می خوردی رنگ بلوز توجهت را جلب کرد و بعد سعی کردی دستت را به طرفش دراز کنی نه یک بار، که سه یا چهار بار این عمل را تکرار کردی. 

این اولین بار بود که دستت را با اراده به سمتش دراز می کردی.

این یعنی اینکه داری نسبت به حرکت دستهایت آگاهی و اراده پیدا می کنی. 

این یعنی اینکه تو داری بزرگ می شوی.

این یعنی اینکه من دارم پیر میشوم.

من دارم پیر میشوم؟

×××××

... شاهکار دیگر امروزت هم جیغ زدن دوست داشتنی بود که یه نمونه اش را برایت فیلم گرفته ام تا خودت هم بعدها ببینی که این روزها چقدر خوردنی شده ای. 

×××××

امروز ظهر خونه خاله صدیق دعوت بودیم. بعد از ناهار تو خوابیدی و من به این فکر کردم که تو وقتی خوابی، به کی بسپارمت که بیدارت نکند و مراقب باشد دیگران هم مزاحم خوابت نشوند؟ چه کسی بهتر از آقاجون؟ که هم توی اتاق دراز کشیده بود و هم مطمءن بودم آنقدر دوستت داره که حاضر نیست تو به هیچ دلیلی لحظه ای اذیت بشی و در نتیجه مزاحم خواب تو نمیشه. خلاصه سپردمت به  آقاجون و اومدم تو هال تا دست هایم را بشورم. و بعد از شستن دست هایم، آروم اومدم تو اتاق که کنارا دراز بکشم که یکدفعه دیدم بعععله آقاجون تو زرد از آب در اومد...

آقاجون داشت  خیلی آروم پتو رو به صورتت نزدیک میکرد تا به خاطر تماس کرک ها با پوستت تو بیدار بشی و باهات بازی کنه...

می دونستم آقاجون خیلی دوست داره ولی نمی دونستم اینقدرررر.

خلاصه تا آقاجون منو دید خنده ی بلندی کرد و گفت بیدارش کن دیگه... یا بذار خودم بیدارش کنم.  بالاخره با هزار خواهش و التماس آقاجون رو راضی کردیم که بیدارت نکنه و صبر کنه تا تو بیدار بشی... این در حالی بود که آقاجون اون روز از صبح باهات بود و حسابی باهات بازی کرده بود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.