میوووووو

این روزها بزرگترین تفریح این است که من بگویم میووووو و تو بخندی. 

عاشقانگی . این پست، پست ثابت وبلاگه. برا خوندن یادداشتهای جدید، پایین بروید.

دو ماه که نه، دقیقا دو ماه و  ۱۷ روز است که پسر کوچولویم به دنیا آمده و من بعد از ۳۰ سال عمر، تازه دارم عاشقانگی  میکنم.  اعتراف میکنم هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت در طول زندگی ام، اینقدر لذت نبرده ام. 

یه موجود کوچولو که تنها کاری که این روزها بلد است، خوردن و خوابیدن و گریه کردن و نق زدن و گاهی هم قهر کردن است. البته بادگلو کردن، سک سکه، عطسه، بالا آوردن، نشخوار کردن و دفع کردن هم بلد است که من یادم رفته بود.

یه موجود با دست و پا و ناخن های کوچولو، که وقتی خوشحال میشه، یه لبخند پهن در تمام صورتش پخش می شه. 

لبخندی که دهان کوچولو ی بی دندونش رو  نشون میده و من کیف میکنم. 

تصمیم دارم تو این وبلاگ، راجع به مادرانگی هایم و پسرم بنویسم.

سه سال و یک ماه بعد نوشت: تصمیم دارم توی این وبلاگ از مادرانگی هایم و پسران بنویسم تا سختی ها و شیرینی های این روزها رو ثبت کرده باشم و اگه بعدها خواستم بتونم این روزها رو مرور کنم.

روزانه نوشت

پسرکم این روزها تو، بی شک عزیزترین و شیرین ترین موجود و مسئله ی زندگی ام هستی. موهای کرکی و ناز بدو تولدت  دارند میریزند.

موهایت مشکی ِ مشکی اند و آنقدر نازند که انگار کرک و پر جوجه ی یک روزه اند. و حالا این موها دارند می ریزند و من با حسرت به این روز هایی نگاه میکنم که در گذرند. 

موهایت، بوی تنت و لطافت پوستت، این روزها، عجیب مرا وابسته کرده. من بوی بچه را دوست دارم و یکی از بزرگترین غصه های این روز هایم این است که هیچ کدام از اینها ماندنی نیستند و چند سال دیگه هیچ کدام از اینها را نخواهم داشت که بتوانم از آنها لذت ببرم. می دانم آن موقع هم قابلیت های دیگری داری که مرا عاشق و شیدا خودت کنی، اما مسلما هیچ کدام از آن قابلیتها، بوی تن و لطافت پوست و موهای کرکی این روز هایت نخواهد شد.

حتی نگاه بی تفاوتت موقع شیر خوردن، تکان بی هدف و بی جهت دستها ها و پاها موقع گریه و ناز کردن، خواب آرام و زیادت،  نوع شیر خوردنت که انگار داری لذیذ ترین غذاها و نوشیدنی ها را میخوری، و وزن گیری عالی و تپل مپل شدنت، همه و همه، را دوست  دارم و می دانم که اینها دوست داشتنی ترین  امانات و هدیه های این روزهای خداست به من. پس نفس عمیق میکشم، و نهایت استفاده را از این روزها می برم. الحمدالله رب العالمین

ریزش موهای بدو تولد

پسرکم این روزها تو، بی شک عزیزترین و شیرین ترین موجود و

مسئله ی زندگی ام هستی. موهای ناز و کرکی بدو تولدت دارند میریزند و من با حسرت به این روز هایی نگاه میکنم که در گذرند.