شروع سال 96

سید حسین زبانش کامل راه افتاده تقریبا همه ی کلمات رو میگه به اضافه ی جملات دو یا سه  کلمه ای. 

دیگه اینکه ده روز دیگه، پسری میشه یک سال و هشت ماه تمام و این روزها شروع روزهای اوج و خوشمزگی اش هست. از بیشتر خوشمزگی هاش فیلم میگیرم و بعضی چیزها رو که نمیشه فیلم گرفت اینجا مینویسم: مثلا امروز بعد از حموم که بابا موهای جلوی سر حسین رو بالایی شونه زده بود، حسین اومده طرف من و به موهاش اشاره میکنه و میگه آناناس. یعنی اینکه شبیه آناناس شده. جالبه که خودش این شباهت رو کشف کرده بود. خیلی خوردنی شده بود.

پی نوشت: سال نو مبارک 

این عید نوروز و تعطیلات، یکی از بهترین و جذاب ترین و دلخواه ترین تعطیلاتی بود که بعد از شروع زندگی مشترک داشتم. خدایا شکرت. دمت گرم. قسمت همه کن. 

شروع زندگی مشترک رو برای این گفتم که زندگی مشترکمون شهریور ده سالش رو تموم میکنه. یعنی یه دهه با هم بودن. یعنی یه دهه تغییرات عجیب و غریب. یعنی یه دهه آزمایش های سخت خدا... تا حدی که من خودم اصلا فکر نمیکردم ما بتونیم ده سال کنار هم بمونیم و من بتونم ده سالگی زندگی مشترکمون رو جشن بگیرم

داشتم از نعمت تعطیلات خوبمون میگفتم: دو روز قبل از عید اومدیم تهران نمایشگاه بهاره یه عالمه خرید کردیم: لباس و کفش و ... برای خودم و پسری و همسری. آره یه عالمه خرید کردم اونم من که برای هر خرید کلی حساب و کتاب جیب و رنگ و ست کردن با لباس ها و وسایل موجود رو میکنم. چون هم تنوع داشت و قیمت هاش مناسب بود. توصیه می کنم شما هم برید این نمایشگاه ها رو ببینید. 

 برای تحویل سال رفتیم حرم امام. روز دوم عید رو هم رفتیم باغ پرندگان که خیلی خیلی به حسین خوش گذشت.

بعدش هم با اینکه فکر میکردیم مبل فروشی ها و بازار مبل عبدالله آباد، تعطیله اما تعطیل نبود و رفتیم مبلهامون رو هم سفارش دادیم. 

بعد هم رفتیم کرج دیدن دوستان همسری. قرار بود با هم بریم یزد که به خاطر بدی آب و هوا کنسل شد اون هم دقیقا وقتی که تمام وسایل رو چیدیم تو ماشین ها و از خونه اومدیم بیرون، بارش برف شروع شد و ما مجبور شدیم برگردیم خونه دوستان بمونیم تا شاید فردا هوا بهتر بشه که نشد و ما به سلامتی برگشتیم شهرستان. 

این پست مال 5 فروردین بوده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.